معماری و زمان: پیوستگی، گسست و بازخوانی
نویسنده: شهباز غفوری
زمان، اگرچه پدیدهای انتزاعی است، اما حضوری عمیق در تجربه ما از محیط و معماری دارد. بناها نه فقط در زمان ساخته میشوند، بلکه خود حامل زماناند. از طریق مصالح فرسوده، سایههایی که حرکت میکنند، و خاطراتی که در گوشههای محیط رسوب کردهاند، زمان در معماری پدیدار میشود. در حقیقت، هیچ معماری بدون زمان معنا نمییابد.
مفهوم زمان در معماری را میتوان از سه منظر اصلی بررسی کرد: زمان بهمثابه بستر ساخت، زمان بهعنوان مؤلفه درک، و زمان در مقام زمینهی تفسیر. در سطح نخست، زمان به عنوان توالی تاریخیِ ساخت و فرسایش مطرح میشود. هر بنا محصول دورهای خاص از تاریخ تکنولوژی، اقتصاد و فرهنگ است. فرمهای معماری حامل نشانههایی از زمان خود هستند؛ خواه از خلال سبک، خواه در شیوه ساخت یا فناوریهای بهکاررفته.
در سطح دوم، تجربهی محیط، همواره در زمان رخ میدهد. مخاطب معماری، از طریق حرکت در فضا، نور، صدا و تغییر موقعیت، محیط را تجربه میکند. این تجربه، همچون سینمایی صامت، لایهبهلایه معنا را آشکار میکند. بنابراین، معمار باید نسبت به ریتم، توالی و تنفس فضایی آگاه باشد؛ چرا که اینها ابزارهای مدیریت تجربهی زمانی مخاطب هستند.
اما مهمترین بعد، شاید تفسیر معماری در بستر زمان باشد. ما یک اثر معماری را در یک لحظهی معین نمیفهمیم؛ بلکه فهم ما از آن، ترکیبی است از خاطره، تاریخ، و پیشبینی آینده. یک بنای فرسوده ممکن است برای کسی یادآور فروپاشی باشد و برای دیگری، نماد ایستادگی. زمان، در اینجا نه بهعنوان خطی بیرونی، بلکه بهصورت لایهای درونی در ادراک معمارانه حضور دارد.
معمار معاصر، در مواجهه با زمان، سه گزینه پیشرو دارد: تقلید از گذشته، گسست کامل از آن، یا بازخوانی انتقادی و خلاقانه. راه اول، اغلب به نوعی نوستالژی بیمحتوا میانجامد؛ راه دوم، معماری را از ریشههایش جدا میکند و آن را به شیء مصرفی تقلیل میدهد. اما مسیر سوم، یعنی بازخوانی، میتواند به آفرینش فرمهایی منتهی شود که در عین اصالت، برای امروز سخن میگویند.
در این مسیر، نقش زمان نه فقط به عنوان پسزمینه، بلکه بهمثابه نیرویی شکلدهنده باید فهم شود. زمان، بنا را فرسوده میکند، اما در عین حال، به آن معنا میبخشد. اگر معماری را یک متن بدانیم، زمان همان خوانندهای است که با هر دوره، معنای تازهای از آن استخراج میکند.
ما باید معماری را نه بهمثابه ثبت در لحظه، بلکه در قالب فرآیند بخوانیم؛ فرآیندی که آغاز، میانه و پایان ندارد، بلکه پیوسته در حال بازتعریف است. این نگاه، ما را از اسارت فرمهای یخزده میرهاند و به سوی فضایی سیال، زنده و معنادار سوق میدهد؛ فضایی که با زمان گفتگو میکند، نه آنکه در برابر آن مقاومت کند.
معماری، در نهایت، هنرِ تسخیر زمان است؛ هنر تبدیل گذر لحظات به تجربهای ماندگار، و ایجاد پیوند میان انسان، مکان و دوران. آنچه میماند، نه فقط دیوار و سقف، بلکه نحوهای از بودن در جهان است.