معماری و زمان؛ سکون، تداوم یا لحظه؟
نویسنده: شهباز غفوری
نسبت میان معماری و زمان، یکی از بنیادیترین پرسشهایی است که هم در سطح نظری و هم در تجربهی زیستهی انسانها با فضا مطرح میشود. برخلاف بسیاری از هنرها که ذاتاً زمانمندند (چون موسیقی یا رقص)، معماری به ظاهر در نقطهای از زمان «ثابت» مینماید. اما آیا این ایستایی ظاهری، به معنای بیزمانی معماری است؟ یا معماری نیز همچون دیگر هنرها، زمانمند است؛ اما بهشیوهای خاص، پیچیده و پنهان؟
معماری از یک سو، سازهای مادی است که در لحظهای مشخص ساخته میشود، اما از سوی دیگر، همواره در طول زمان تجربه میشود؛ هم توسط ساکنان و کاربران، و هم در حافظهی جمعی و تاریخ. یک خانه، یک میدان شهری، یا یک معبد، همواره در حال «زیستن» هستند، حتی اگر تغییر نکنند. این تداوم حضوری در زمان، معماری را به عنصری از تاریخ بدل میکند؛ تاریخی زنده که در سنگ و آجر و چوب تجلی یافته است.
برخی نظریهپردازان مدرن، تلاش کردهاند تا معماری را از بند زمان برهانند و به آن ماهیتی فراتاریخی و جهانی ببخشند. در مقابل، سنتگرایان و نیز بسیاری از متفکران پسامدرن، معماری را آینهای از زمانه میدانند: هر بنا، بیانیهای است از دوران خود، از فناوری، سبک زندگی، سیاست و فرهنگ. از این منظر، معماری را نمیتوان بدون فهم زمینهی زمانیاش تحلیل کرد.
در دوران معاصر، با شتاب تحولات تکنولوژیک و تغییرات فرهنگی، نسبت معماری با زمان نیز دچار دگرگونی شده است. بناهایی که دیروز ساخته شدند، امروز ممکن است منسوخ یا نازیبا تلقی شوند. این سرعت، معماری را با دو پارادوکس مواجه کرده است: از یک سو تمایل به پایداری و ماندگاری، و از سوی دیگر میل به انعطافپذیری و تطبیقپذیری با زمانه.
برخی معماران تلاش کردهاند تا با طراحیهای «لحظهگرا» (ephemeral)، معماری را با ریتم زمان هماهنگ کنند. غرفههای نمایشگاهی، سازههای موقت، و حتی برخی خانههای پیشساخته نمونههایی از این گرایشاند. در مقابل، گروهی دیگر به دنبال خلق معماری «فراتاریخی» هستند که بتواند از تحولات گذر کند و همچون یک اثر کلاسیک، همیشه معنا داشته باشد.
از نگاه پدیدارشناختی، تجربهی ما از فضا همواره با زمان گره خورده است: راه رفتن در کوچهای قدیمی، حضور در یک خانهی پدری، یا عبور از میدان مرکزی یک شهر تاریخی، نه تنها تجربهای فضایی بلکه زمانی نیز هست. بنابراین نمیتوان معماری را فقط در قالب فرم یا کارکرد تحلیل کرد، بلکه باید «زمانمندی» آن را نیز فهمید: چگونه فضا حس گذر زمان را منتقل میکند؟ چگونه خاطره را میسازد؟ چگونه خود را به آینده میسپارد؟
در نهایت، شاید بتوان گفت که معماری، نه فقط هنر فضا بلکه هنر زمان نیز هست؛ هنری که در دل سکون، تداوم میآفریند و در دل تداوم، لحظههایی جاودانه میسازد. درک این نسبت، میتواند نگاه ما را به طراحی، ارزیابی، و زیست با فضاهای معماری دگرگون کند.