معماری و نظم؛ میان هندسه و بینظمی زیستی
نویسنده: شهباز غفوری
مفهوم نظم، از بنیادیترین اصول طراحی معماری است؛ اما در عین حال یکی از مبهمترین آنها نیز هست. نظم در معماری میتواند به معنای تبعیت از هندسهی صریح و تناسبات ریاضی باشد، یا به معنای پاسخگویی به الگوهای پیچیده اما طبیعی رفتار انسانی و زیست محیطی. آیا نظم، یعنی تکرار و تقارن؟ یا میتواند شامل پیچیدگیهای ارگانیک و الگوهای رشد طبیعی نیز باشد؟
در سنتهای کلاسیک، نظم عمدتاً با هندسه و تقارن پیوند داشته است. معابد یونانی، مساجد ایرانی، و کلیساهای گوتیک، همگی در پی بازنمایی یک نظم کیهانی و آسمانی در زمین بودهاند. خطوط، شبکهها، تناسبات طلایی، و الگوهای ماندالایی، گواه این رویکردند.
اما با ظهور نگرشهای نو در زیستشناسی، مردمشناسی و روانشناسی محیطی، نظم به عنوان پدیدهای پیچیدهتر بازتعریف شد. نظم زیستی الزاماً متقارن نیست؛ بلکه اغلب از درون پیچیدگی، خودسازمانیافتگی و تغییر شکلهای تطبیقی سربرمیآورد. اینجا نظم در معماری، به جای تحمیل از بالا، نتیجهای از پاسخ به زمینه و رفتار کاربران است.
معماری مدرن، ابتدا کوشید با سادهسازی هندسی، نظمی عقلانی و مکانیکی بیافریند. اما در برخی از نمونههای افراطی، این نظم به بیروحی، یکنواختی و نادیدهگرفتن پیچیدگیهای انسانی انجامید. در پاسخ به این انتقاد، برخی معماران معاصر به سراغ الگوهای طبیعی، بینظمی کنترلشده، یا «هندسهی فرکتالی» رفتند.
بنابراین، نظم در معماری امروز، نه باید در قالب تقارن خشک تعریف شود، نه در بینظمی صرف. بلکه باید آن را در مرزی میان ساختار و انعطاف، میان ریاضی و زیستشناسی، و میان منطق و شهود جستوجو کرد. نظمی که زنده است، تنفس میکند، و با زندگی انسانی همراه میشود.