زاستار – هم آوایی با هستی
نویسنده: شهباز غفوری
در دل فرهنگ ایرانی، زیبایی هرگز از هستی جدا نیست. زیبایی، بازتابی است از نوعی هماهنگی بنیادی با آفرینش. «زاستار» بهعنوان یکی از اصول بنیادین زیباییشناسی ایرانی، بر این همآوایی با خلقت تأکید میکند. واژه «زاستار» برگرفته از ریشهٔ «زادن» است؛ دربردارندهی آنچه از درون طبیعت یا ذهن میزاید، همراستا با منطق هستی، نه در تقابل با آن. در این یادداشت، این اصل را در لایههای زبانی، مفهومی و نمودهای هنریاش بررسی خواهیم کرد و نشان میدهیم که چگونه زیبایی در فرهنگ ایران نه یک افزودنی، بلکه تجلی خود هستی است.
زیبایی در نگاه ایرانی، چیزی بیش از لذت بصری است؛ نوعی همزیستی معنوی با جهان است. اصل زاستار ما را به یاد میآورد که هنر ایرانی از تقلید جهان نمیآغازد، بلکه در دل آن میجوشد. در این معنا، نقاش ایرانی نه میکوشد طبیعت را بازنمایی کند و نه در صدد آن است که از آن فراتر رود؛ بلکه خود را بخشی از طبیعت میداند، در حال گفتوگو با آن. این نگاه را میتوان در طراحی باغ ایرانی دید؛ باغی که نه صرفاً مجموعهای از درختان و آب و فضا، بلکه تجسمی از بهشت، نظم کیهانی، و هماهنگی زمین و آسمان است.
در معماری سنتی نیز، بنا در دل زمین میروید؛ بهگونهای که بهنظر نمیرسد تحمیلی باشد. هیچگاه ساختمانها با طبیعت در نزاع نیستند. این نگاه زاستار به طراحی شهری نیز تسری مییابد؛ کوچههایی که بهنرمی شکل گرفتهاند، نه براساس نظم مکانیکی، بلکه مطابق با شیب زمین، باد، نور، و زیست بومی که در آن تنفس میکنند.
اصل زاستار، همچنین بر چگونگی «خلق» اثر تأکید دارد. در این دیدگاه، خلق هنری نه از سر خلاقیت فردی گسسته، بلکه از پیوندی درونی با ریتم هستی شکل میگیرد. هنرمند، در مقام واسطهای میان جهان و معنا عمل میکند، نه در جایگاه آفرینندهای جدا و مستقل. این اصل، در تضاد با نگاه مدرن به هنر قرار دارد که آفرینندگی را صرفاً امری انسانی و فردی میداند.
در موسیقی ایرانی، ملودیها بیشتر از آنکه ساخته شوند، «یافته» میشوند. گوشههای ردیف، در روندی آرام، طی قرنها شکل گرفتهاند و اجراکننده، خود را در آن جریان قرار میدهد تا معنا را از دل آن بیرون کشد، نه اینکه آن را تحمیل کند. این نیز جلوهای از زاستار است؛ همآوا شدن با چیزی که پیش از تو بوده و پس از تو نیز خواهد بود.
در خوشنویسی، حرکت قلم نه با صلابت فردی، بلکه با طمأنینهای ازلی همراه است. هنرمند خوشنویس خود را تسلیم نظم حروف و کشش جوهر میکند. گویی خط، خود میزاید؛ نه اینکه صرفاً نوشته شود. در خط شکستهنستعلیق، این رویش طبیعی و همآوایی با خلقت به اوج میرسد؛ جایی که حرکت، تکرار، و توقف همه با هم در تعادلی دقیق قرار میگیرند.
در سطح مفهومی، زاستار نگاهی کیهانی به هنر دارد. جهانی که در آن، زیبایی نه یک ویژگی سطحی، بلکه یک کیفیت درونی است. اصل زاستار از هنرمند میخواهد که در هستی جاری شود، نه در برابر آن. این اصل، یک نگرش اگزیستانسیال است: آنجا که انسان، طبیعت و معنا، در پیوندی تنگاتنگ و همساز با هم هستند.
بازخوانی اصل زاستار در دوران معاصر، بهویژه در طراحی فضاهای شهری و معماری معاصر ایران، میتواند راهی برای عبور از تقابل میان «مدرن» و «سنت» باشد. نه با بازگشت به گذشته، بلکه با یافتن آن کیفیتی از زیبایی که همچنان قادر است انسان امروز را در پیوند با طبیعت و معنا قرار دهد. طراحی همساز با اقلیم، مصالح بومی، ساختار فرهنگی و حتی با حضور زندگی روزمره، همه میتوانند بازتابی از اصل زاستار باشند.
در نهایت، زاستار به ما یادآوری میکند که زیبایی، امری منفصل از جهان نیست؛ بلکه خود جهان است، زمانی که با آن همآوا میشویم. آنگاه که میشنویم، نه فقط میسازیم؛ آنگاه که در بستر میروییم، نه آنکه تحمیل کنیم. این اصل، اگرچه ریشه در سنت دارد، اما بهگونهای ژرف، امکانی برای تفکر درباب هنر، طراحی و حتی زیست معاصر فراهم میآورد.
زاستار، گفتمانی است در بازگشت به ریتم هستی، به دیدن زیبایی نه بهعنوان چیزی افزودنی، بلکه کیفیتی ذاتی. اگر آن را بهدرستی بفهمیم، میتوانیم معماری، شعر، موسیقی، و حتی زندگی روزمرهمان را با آفرینش همآوا کنیم. این اصل، نه صرفاً برای گذشته، که برای اکنون و آینده نیز ضرورتی فلسفی و زیباییشناسانه دارد.