دهشت و معماری: بازنماییِ تهدید بیپایان
نویسنده: شهباز غفوری
دهشت، یکی از سهمگینترین حالات تهدیدمحور انسان است. این وضعیت ذهنی، نهتنها بدن، بلکه معنابخشی ذهنی را نیز درگیر میکند و همچون سایهای فراگیر بر درک فرد از جهان سایه میاندازد. برخلاف ترس یا وحشت که واکنشهایی کوتاهمدت و وابسته به لحظهاند، دهشت میتواند در زمان امتداد یابد، حتی بدون آنکه منبع تهدید آشکار یا فعال باشد. تهدید در دهشت، حضور دائمی دارد؛ اما نه در جسم، بلکه در درک هستیشناسانهی فضا و موقعیت. بدن بیقرار است، اما ذهن نیز دچار لغزش در معنا میشود.
از منظر عصبی، دهشت با درگیری گستردهتری از مناطق مغز همراه است. آمیگدال فعال میماند، اما اینسولا، قشر اوربیتوفرونتال و نواحی عمیقتر مغز که با پردازش معنایی و تجربهی وجودی مرتبطاند، بهشدت درگیر میشوند. هورمونهای استرس بهشکلی ترکیبی آزاد میشوند: آدرنالین، کورتیزول و گاه حتی بیحالی عصبی یا قطع واکنش رفتاری. در این وضعیت، فرد دیگر درگیر «گریز» یا «پاسخ» نیست؛ بلکه درگیر «ادراکِ تهدیدی است که پایانناپذیر بهنظر میرسد».
دهشت میتواند محصول فضاهایی باشد که یا بهشدت تجربهی ذهنیِ تهدید را بازنمایی میکنند، یا بهصورت زیرپوستی معنا و نظم را از فرد سلب میکنند. معماریای که نشانههای فاجعه را در خود حمل میکند، یا فضاهایی که بهدلیل تخریب، نابسامانی یا خاطرهی آسیب، فاقد تصویر ایمنی بنیادیناند، مستعد تولید دهشتاند. بهعنوان نمونه، میتوان به بقایای مناطق جنگزده، فضاهای برهنهی بازمانده از فجایع طبیعی، یا سازههای رهاشدهی شکنجهگاهها و پادگانها اشاره کرد؛ جاهایی که معماری نهفقط فیزیک تهدید، بلکه حافظهی آن را نیز به دوش میکشد.
اما دهشت تنها از بیرون نمیآید. طراحی اگر توان ارائهی نظم، معنای فضایی، مقیاس انسانی یا افق روشن را نداشته باشد، میتواند به تولید ادراک درونی از بیپناهی کمک کند. فقدان ساختار خوانا، حذف نشانههای تاریخی، رنگهای سرد و سلطهی فرمهایی که با بدن انسان ارتباط برقرار نمیکنند، همگی به بیمعنایی فضایی دامن میزنند. نتیجهی این وضعیت، شکلگیری نوعی ادراک از «بیریشگی فضایی» است؛ جایی که فرد نمیداند کجاست، چرا اینجاست، و چه معنایی دارد.
در برخی پروژههای معماری معاصر، بهویژه آنهایی که از فرمهای شدیداً مینیمالیستی یا زبانهای نمادین خشک استفاده میکنند، این وضعیت تشدید میشود. فضای سفیدِ بیکران، حجمهای بدون مقیاس انسانی، پنجرههایی که نه به بیرون باز میشوند و نه به درون، یا حذف نشانههای تعلق، همگی در کاهش تصور ایمنی بنیادین مؤثرند. اگر طراحی در صدد آن باشد که صرفاً به نمایش قدرت، خلوص یا زیباییِ سرد بپردازد، اما در ساختار ادراکی فرد جای نگیرد، در نهایت به ایجاد تهدید بدل خواهد شد.
از منظر طراحی محیطی، دهشت زمانی ظهور میکند که مخاطب فضا تصور کند هیچ کنترلی بر موقعیت ندارد و همچنین معنایی برای حضور خود در فضا نمییابد. این یعنی حذف دو لایهی بنیادین طراحی: تصویر «ایمنی» و «معنا». طراحی فضاهای عمومی، فضاهای بحراندیده، موزههای تاریخ، یا یادمانهای جمعی، همگی باید این دو لایه را احیا کنند. معماریای که صرفاً از فرم برای تحریک استفاده میکند اما مکانیزمهای بازگردانی آرامش و فهم را فراهم نمیسازد، طراحیای مسئولگریز است.
دهشت را میتوان با استفاده از عناصر فضایی مهار کرد. مقیاس انسانی در سیرکولاسیون، رنگهای گرم یا طبیعی، ترکیبهای مصالحی که برای بدن آشنا هستند، نورهایی با گام نوسان ملایم، و مسیرهای حرکتی قابل درک، همگی ابزارهای کاهش ادراک تهدید در فضای دهشتزا هستند. همچنین نشانهگذاری فضایی که تصویر راهبرد و امکان خروج یا بازگشت را القا کند، نقش مهمی در کاهش بار دهشت دارد.
از همه مهمتر، طراحی محیطی باید نسبت به حافظهی تاریخی فضا دقیق باشد. اگر جایی دچار آسیب یا فاجعه بوده، طراحی آن مکان نباید با حذف کامل نشانهها یا نمایشگراییِ تهی، سعی در پنهانسازی آن گذشته داشته باشد. بلکه باید با پذیرش، پالایش و بازسازی حافظهی مشترک، معنا را به فضا بازگرداند. دهشت نهتنها از تهدید بیرونی، بلکه از حذف خاطره نیز برمیخیزد.
در پایان، معماری در مواجهه با دهشت، وظیفهای دوگانه دارد: از یک سو نباید چشم بر گذشته ببندد و از سوی دیگر باید آیندهمندی را امکانپذیر سازد. فضای دهشتزده، فضایی است که امکان بودن را از انسان سلب میکند. طراحی خوب، فضا را به امکان زیستن بازمیگرداند؛ نه با نادیدهگرفتن رنج، بلکه با تبدیل آن به خاطرهای معنادار، قابلادراک، و رو به فردا.