از ساختمان تا زیستبوم: چارچوبی یکپارچه برای کربن صفر خالص
نویسنده: شهباز غفوری
گفتگو درباره کربن صفر خالص اغلب در مقیاسهای جداگانه آغاز میشود؛ یک ساختمان، یک میدان عمومی، یک کریدور حملونقل. هرچند این مداخلات اهمیت دارند، واقعیت این است که کربن بهصورت مجزا منتشر نمیشود. کربن نهفته در ساختمان به زنجیره تأمین مصالح آن وابسته است؛ کربن عملیاتی محلهای به شبکههای انرژی منطقهای بستگی دارد؛ و الگوهای جابجایی شهری توسط اولویتهای زیرساختی ملی شکل میگیرند. مسیر رسیدن به کربن صفر نیازمند اقدام چندمقیاسی و یکپارچگی چندمقیاسی است. زمان آن فرا رسیده که از ساختمان تا زیستبوم فکر کنیم؛ چارچوبی واحد که در آن معماری، طراحی شهری و برنامهریزی شهری بهعنوان لایههای همافزا در استراتژی کربنی یکپارچه عمل کنند.
در مقیاس معماری، گفتگو معمولاً بر بهرهوری و انتخاب مصالح متمرکز است. پوششهای با عملکرد بالا، طراحی خورشیدی غیرفعال، سیستمهای گرمایش و سرمایش با انرژی تجدیدپذیر و بتن کمکربن از نوآوریهای برجستهاند. اما تأثیر اینها زمانی کاهش مییابد که جدا از سیستمهای پیرامونی بررسی شوند. ساختمانی با کربن صفر که در حومهای گسترده قرار گرفته باشد، همچنان از طریق حملونقل انتشار قابلتوجهی ایجاد میکند. به همین ترتیب، ساختمانی که از مصالح کمکربن ساخته شده است ممکن است مزیت زیستمحیطی خود را از دست بدهد اگر زنجیره تأمین آن بر لجستیک پرمصرف سوخت فسیلی متکی باشد. بنابراین معماری باید خود را در نقشهای بزرگتر از سیستمها قرار دهد، جایی که تصمیمات طراحی نه تنها بر ردپای خود ساختمان بلکه بر اثرات موجی سیستمیک آن نیز ارزیابی شود.
طراحی شهری نقش رابط میان ساختمانها و سیستمهای شهری را ایفا میکند. فضاهای عمومی، شبکههای خیابانها و زیرساختهای حملونقل انرژی و پویایی کربنی زندگی روزمره را تعریف میکنند. اما در اینجا نیز پراکندگی میتواند تأثیر را کاهش دهد. محلهای با طراحی خوب و قابل پیادهروی، اگر حملونقل منطقهای توسعه نیافته یا جدا افتاده باشد، مزیت کربنی خود را از دست میدهد. بالعکس، شبکه حملونقل قوی اگر محیطهای محلی برای پیادهروی نامناسب باشند، کمکاربرد خواهد بود. نتایج واقعی کربن صفر وقتی حاصل میشود که عملکرد معماری و انتخابهای طراحی شهری بهعنوان بخشهایی از یک اکوسیستم کربنی یکپارچه برنامهریزی شوند؛ جایی که ساختمانها در محلهایی قرار میگیرند، جهتگیری میشوند و برنامهریزی میشوند تا از حملونقل کمکربن حمایت کنند و شبکه فضاهای عمومی برای بیشینه کردن عملکرد ساختمانهای مجاور طراحی شود.
در مقیاس برنامهریزی، سیاستها منطق ساختاری شهرها را شکل میدهند. کاربری زمین، طرحهای اصلی حملونقل و سرمایهگذاریهای زیرساخت انرژی شرایطی را ایجاد میکنند که معماری و طراحی شهری در آن عمل میکنند. بدون در نظر گرفتن کربن بهعنوان محدودیتی الزامآور، این تصمیمات ممکن است الگوهای پرانتشار را برای دههها تثبیت کنند. بالعکس، وقتی عملکرد کربنی در چارچوبهای قانونی و مالی برنامهریزی ادغام شود، به تمام تصمیمات طراحی و ساختوساز سرایت میکند. در اینجا چارچوب فراگیر اهمیت مییابد: همسویی استانداردهای عملکرد ساختمانها، منطق فضایی طراحی شهری و ابزارهای سیاستگذاری برنامهریزی شهری در یک مسیر قابل اندازهگیری به سوی کربن صفر.
این چارچوب یکپارچه با حسابداری کربن بهعنوان معیار وحدتبخش آغاز میشود. در حال حاضر، انتشار معمولاً در نقاط مجزا اندازهگیری میشود؛ انرژی عملیاتی در ساختمانها، مایلهای طی شده توسط خودروها در برنامهریزی حملونقل، انتشار فرآیندهای صنعتی در تولید. رویکرد یکپارچه نیازمند اندازهگیری اینها در درون همان شرایط مرزی و بازههای زمانی است تا امکان مقایسه و بهینهسازی میان مقیاسها فراهم شود. برای مثال، صرفهجویی کربنی ناشی از برقیسازی ناوگان اتوبوس باید در کنار هزینه کربن نهفته در تولید آن ناوگان و پتانسیل کاهش کربن ناشی از انتقال آن سفرها به حملونقل فعال ارزیابی شود. این سیستم حسابداری مشترک زبان مشترک میان رشتهها خواهد بود.
لایه دوم هماهنگی فضایی است. راهبردهای کاهش کربن باید در زمان و مکان برنامهریزی شوند. اگر شهری قصد دارد تا ۲۰۳۵ سیستم گرمایش گاز طبیعی را حذف کند، طراحان شهری باید اطمینان دهند که بازسازی ساختمانها و شبکههای انرژی منطقهای هماهنگ باشد تا از سرمایهگذاریهای تکراری جلوگیری شود. اگر مزرعه انرژی تجدیدپذیر جدیدی در منطقهای خاص راهاندازی میشود، پروژههای معماری در آن منطقه باید بهگونهای ترغیب شوند که برقیسازی را تسریع کنند تا از عرضه انرژی پاک بهرهمند شوند. به این ترتیب، چارچوب مانند یک نقشه زمانی عمل میکند؛ توالی مداخلات را طوری تنظیم میکند که هر مرحله بر عملکرد و بهرهوری مرحله قبل بیفزاید.
لایه سوم هماهنگی حکمرانی است. در حال حاضر، معماری عمدتاً از طریق مقررات ساختمانی، طراحی شهری از طریق دستورالعملهای شهرداری و برنامهریزی شهری از طریق طرحهای قانونی تنظیم میشود؛ که اغلب توسط نهادهای مختلف نظارت میشوند. در چارچوب کربن صفر یکپارچه، این ابزارهای حکمرانی باید همگون شوند. استانداردهای عملکرد کربنی باید در هر لایه مقررات وارد شده و سازوکارهای هماهنگی بیندستگاهی تعریف شود. مثلاً یک شهرداری میتواند درخواست هر تغییر کاربری زمین را مشروط به ارزیابی عملکرد کربنی همسو با اهداف اقلیمی منطقهای کند، بهگونهای که توسعههای خصوصی اهداف عمومی را تقویت کنند.
لایه چهارم همسویی اقتصادی است. بدون ساختارهای مالی که عملکرد کمکربن را پاداش دهند، چارچوب یکپارچه در حد آرزو باقی میماند. این یعنی تغییر جهت یارانهها از صنایع وابسته به سوخت فسیلی، معرفی قیمتگذاری کربن که هزینههای واقعی اکولوژیک را منعکس کند، و ایجاد سازوکارهای مالی سبز که در تمام مقیاسها فعالیت کنند. توسعهدهندهای که محلهای کربن صفر میسازد باید بتواند تأمین مالیای داشته باشد که سهم آن منطقه در اهداف کلانشهری را شناسایی کند، همانطور که معمار طراحیکننده ساختمانی با کربن منفی باید از زنجیرههای تأمین و زیرساختهای منطقهای بهرهمند شود که چنین پروژهای را ممکن میسازند.
فراتر از حکمرانی و اقتصاد، فرهنگ نیروی پیونددهنده این چارچوب است. شهری میتواند طراحی کمکربن را قانونمند کند، اما مگر اینکه بخشی از هویت مدنی شود، پذیرش آن کندی و مخالفت را تجربه خواهد کرد. در اینجا معماری و طراحی شهری نقش نمادین و عملکردی دارند. ساختمانی که سیستمهای انرژی تجدیدپذیر را بهوضوح نمایش میدهد، میدانی عمومی که مصالح بازیافتی را به نمایش میگذارد، یا محلهای طراحی شده حول محور دوچرخهسواری میتواند بهعنوان نمونههای فرهنگی عمل کنند؛ که نه تنها امکان کربن صفر بلکه آرمانگرایی آن را نشان میدهند. هنگامی که چنین نمونههایی در سیاستگذاری برنامهریزی جای گیرند و از طریق روایت عمومی تقویت شوند، به زیرساخت فرهنگی همانند زیرساخت فیزیکی تبدیل میشوند.
گذار از ساختمان تا زیستبوم همچنین نیازمند درک این نکته است که کربن مشکلی جهانی با جلوههای محلی است. ساختمانی در شهری میتواند مصالح خود را از نیمه جهان دور تامین کند و به این ترتیب کربن نهفته را در مرزهای جغرافیایی منتقل نماید. شهری ممکن است اهداف انتشار عملیاتی خود را برآورده کند اما انتشار تولیدی را به سایر مناطق منتقل سازد. چارچوب یکپارچه باید انتشارهای حوزه ۳ را که در زنجیرههای تأمین نهفته هستند، در نظر گرفته و هماهنگی را فراتر از مرزهای شهرداری، تا سطوح منطقهای و حتی ملی توسعه دهد. این میتواند به شکل اتحادهای بینشهری برای هماهنگی خرید مصالح کمکربن یا سرمایهگذاریهای زیرساختی ملی برای کاهش کربن در شبکههای لجستیکی باشد.
از نظر عملی، این چارچوب واحد میتواند از طریق «طرحهای اصلی کربن» اجرا شود؛ استراتژیهای فضایی که بودجههای کربنی را در مقیاسهای مختلف تعریف کرده و مسئولیتها را به بازیگران گوناگون تخصیص میدهند. برای مثال، پروژه معماری میتواند بودجهای برای انتشار کربن نهفته و عملیاتی داشته باشد که با اهداف سطح محله هماهنگ است و آن هم با مسیر کربنی کلی شهر همسویی دارد. این طرح اصلی تعیین میکند که چگونه زیرساخت انرژی، شبکههای حملونقل و گذار موجودی ساختمانها بهگونهای توالییابند که در این بودجهها باقی بمانند. پیشرفت از طریق گزارشدهی سالانه پایش شده و مکانیسمهای تطبیقی برای تنظیم استراتژیها با پیشرفت فناوریها و دادههای عملکرد در دسترس قرار میگیرند.
فوریت علوم اقلیمی جایی برای رویکردهای جزیرهای باقی نمیگذارد. ساعت کربن در حال تیکتاک است و هر ساختمان، خیابان و پروژه زیرساختی جدید یا شمارش معکوس را تسریع میکند یا کند. وعده چارچوب ساختمان تا زیستبوم این است که اقدامهای پراکنده را به حرکت سیستمی تبدیل کند؛ تضمین کند که مجموع تلاشهای معماری، طراحی شهری و برنامهریزی بیش از مجموع اجزای آن باشد. با این کار، کربن صفر نه بهعنوان هدف نهایی، بلکه بهعنوان اصلی عملیاتی، ثابتی ساختاری که کل سیستم فضایی و اقتصادی حول آن سازماندهی میشود، بازتعریف میشود.
سؤال دیگر این نیست که آیا کربن صفر خالص دستیافتنی است یا نه، بلکه این است که آیا میتوانیم لایههای محیط ساخته شده را به اندازه کافی سریع یکپارچه کنیم تا آن را اجتنابناپذیر سازیم. از مقیاس آجر تا مقیاس زیستبوم، پاسخ به تمایل ما برای جایگزینی سیلوهای تخصصی با چارچوبی مشترک و الزامآور بستگی دارد؛ چارچوبی که هر تصمیم طراحی، هر تغییر کاربری زمین، هر سرمایهگذاری زیرساختی را بخشی از همان معادله اتمسفری بداند. در این معادله، جایی برای «جای دیگر» برای انتشارها نیست، جایی برای «بعداً» برای رسیدگی به آنها نیست. تنها کار مداوم و یکپارچه طراحی در محدودههایی است که آینده ما را تعریف میکنند.