معماری برای فرار: طراحی به مثابه پیشبینی لحظهی فاجعه
نویسنده: شهباز غفوری
معماری در تجربهی زیستهی انسان، بیش از آنکه ظرفی برای بودن باشد، بستر کنشی برای زیستن است؛ و زیستن، در سرزمینی چون ایران، همواره با امکان فرار همراه است. زمین، نه آنچنان که در ذهن شاعرانه بهنظر میرسد، مکانی امن نیست؛ بلکه جایی است که میلرزد، میفرساید، میسوزد و گاه حتی فرو میریزد. آنچه در این میان معمار را از صرفاً طراح فضا به کنشگر اخلاقی بدل میسازد، آگاهی او به لحظهی گسست است: لحظهای که معماری باید نه برای ماندن، که برای رفتن طراحی شده باشد.
زلزله، آتشسوزی، فرونشست زمین، فروپاشی زیرساخت، بمباران و حملهی نظامی، تنها نامهای متفاوت برای یک واقعیت واحدند: لحظهی بحران. لحظهای که کارکردهای روزمرهی یک بنا فرو میپاشند و تنها یک معیار باقی میماند: آیا میتوان از این فضا گریخت؟ آیا فضا به فرار کمک میکند یا مانع آن میشود؟ و در نهایت، آیا معماری زندهماندن را ممکن میسازد؟ پاسخ این پرسشها در طراحی اجزای معماری نهفته است؛ اجزایی که در شرایط عادی ممکن است نادیده گرفته شوند، اما در بحران، مرز میان مرگ و بقا را رقم میزنند.
طراحی برای لحظهی فرار، یعنی نگریستن به معماری با نگاهی پیشبینیگر و آیندهنگر، نه در معنای آرمانگرایانه، بلکه در ساحت امکانگرایی فنی و رفتاری. این نوع طراحی نیازمند درک دقیق از الگوهای واکنش انسانی در زمان بحران است. اغلب افراد در لحظات اولیهی زلزله یا آتشسوزی دچار اختلال در جهتیابی، تصمیمگیری، و حرکت میشوند. بنابراین، هرگونه پیچیدگی فضایی، مسیرهای مبهم، اختلاف ارتفاع بیمورد، یا دربهایی که در جهت غلط باز میشوند، میتوانند کشنده باشند. معمارِ مسئول، از آغاز طراحی، باید با فهم این الگوها، فضا را نه برای استفاده، که برای گریز شکل دهد.
در چنین نگاهی، عناصر معماری از منظر تازهای ارزیابی میشوند. راهپله صرفاً مسیر ارتباطی میان طبقات نیست، بلکه شاهراه فرار است. نما نه فقط پوستهی زیباییشناختی بنا، بلکه لایهای میان حیات و مرگ است؛ چرا که در صورت ریزش یا آوار، میتواند زندگی یا مرگ ساکنان را تعیین کند. در همین راستا، استفاده از سیستمهای نمای خشک به جای نماهای سنتیِ سنگین و ملاتی، نه فقط از منظر سرعت ساخت یا زیبایی، بلکه بهویژه از جهت ایمنی در بحران، برتری مییابد. مصالح سبک، اتصالات جداشونده و امکان برداشت سریع اجزای تخریبشده، همه عواملی هستند که میزان آوار و خطرات ثانویه را به حداقل میرسانند.
این نگاه ایمنیمحور، الزاماً به معنای حذف زیبایی نیست؛ بلکه نیازمند بازتعریف زیبایی در متن بحران است. در اینجا، مفاهیمی همچون «کاستی» و «سادژرف» وارد میدان میشوند؛ یعنی سادگیِ هوشمندانه، نظم فروتنانه، و پرهیز از تزئینات غیرضروری که در شرایط بحرانی به موانع فیزیکی بدل میشوند. زیبایی در این زمینه، خود را نه در تزئین، بلکه در خوانایی، وضوح و کارآمدی نشان میدهد. مسیر فرار باید دیده شود، حس شود، و درونی شود. نمای بیرونی باید از پیچیدگیهایی که مانع تشخیص ورودیها و خروجیها میشوند، تهی باشد. «نمایهسازی» در اینجا، به معنای ایجاد علائم بصری دقیق، خوانا و ماندگار برای هدایت است، نه صرفاً نمادپردازیهای تزئینی.
لحظهی بحران، زمان تصمیمگیری نیست؛ زمان اجراست. پس طراحی باید به گونهای باشد که حتی در شرایط اختلال روانی شدید نیز، بدن انسان به صورت نیمهخودکار مسیر خروج را بیابد. اینجاست که معماری به طراحی رفتاری نزدیک میشود. در این مرحله، نقش نور طبیعی، رنگ، جهت باز شدن دربها، عرض راهروها، موقعیت پنجرهها و حتی جنس کفپوشها، به فاکتورهای نجات تبدیل میشود. معماریِ موثر در شرایط بحرانی، معماریِ هوشیار است؛ همان مفهومی که در اصول زیباییشناسی ایرانی نیز با واژهی «هوشیار» معرفی شده: دقت و ظرافت در جزئیاتی که در موقعیتهای عادی دیده نمیشوند، اما در بحران، کارکرد حیاتی دارند.
اهمیت این نوع طراحی زمانی دوچندان میشود که به بستر شهری ایران نگاه کنیم؛ شهری که نهتنها در پهنهی گسلهای فعال قرار دارد، بلکه بهدلیل فقدان برنامهریزی ساختاری، گاه در برابر آتش، فرونشست یا حتی بمباران نیز آسیبپذیر است. شهرهای ایرانی، به دلیل چندین دهه غیب شهرسازی در شهرسازی آنها، ساختاری ناهمگن، متراکم و فرسوده دارد که مسیرهای تخلیه را محدود، کند، و پرخطر میسازد. در چنین شرایطی، مسئولیت معمار در طراحی واحدهای جدید دوچندان است. هر واحد ساختمانی باید بهگونهای طراحی شود که به خودی خود، به نقطهای ایمن برای تخلیه و کمکرسانی بدل گردد؛ نه آنکه در زمان حادثه، خود به منبع خطر تبدیل شود.
در نهایت، باید تأکید کرد که معماری برای لحظهی فرار، نه یک تخصص فرعی، بلکه یک وظیفهی بنیادین است. آنچه معمار طراحی میکند، نه فقط فضا برای زندگی روزمره، بلکه مسیری برای زندهماندن در روز غیرعادی است. از این منظر، بازبینی در شیوهی آموزش معماری نیز ضروری است: مهارتهای ایمنی، تحلیل رفتار انسانی در شرایط بحرانی، شناخت مصالح مناسب برای کاهش آوار، و درک زمانمندی در طراحی، همه باید به بخشی جدانشدنی از آموزش طراحی بدل شوند. طراحی معماری باید توانایی ماندن و رفتن را توأمان در خود داشته باشد.
اگر معماری را هنر زندگی بدانیم، باید لحظهی مرگ را نیز در طراحی آن لحاظ کنیم. اگر معماری را کنش اجتماعی بدانیم، نمیتوانیم از مسئولیت آن در شرایطی که اجتماع با خطر مواجه است، چشمپوشی کنیم. معمار مسئول، نه فقط به سازه، بلکه به سقوط فکر میکند؛ نه فقط به زیبایی بصری، بلکه به امکان فرار. و از همینجاست که معماری، نه فقط در ساخت، بلکه در نجات معنا مییابد.