میهندوستی و ملیگرایی؛ دو رویکرد متفاوت به تعلق و هویت
نویسنده: شهباز غفوری
میهندوستی و ملیگرایی، دو مفهومی هستند که در نگاه نخست، شباهتهای زیادی به هم دارند، اما در باطن، تفاوتهایی بنیادین و تعیینکننده میان آنها وجود دارد. این دو رویکرد، هر یک نحوهای متفاوت از فهم تعلق به مکان، هویت جمعی، و نقش فرد در اجتماع را عرضه میکنند؛ تفاوتی که نه تنها در حوزه نظری، بلکه در عمل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز پیامدهای عمیقی دارد. در این یادداشت، به مقایسهی این دو مفهوم میپردازیم تا بتوانیم روشنتر دریابیم که چرا تمایز میان میهندوستی و ملیگرایی بیش از آنکه ظاهری باشد، ماهوی است.
در اصل، میهندوستی احساسی است طبیعی، زیسته، و ریشهدار در تجربهی فرد با مکان و زمان. فرد میهندوست، محل تولد، زیست، و خاطرات خود را دوست دارد، بیآنکه این دلبستگی مستلزم حذف یا انکار دیگران باشد. میهندوستی بر پایهی احترام به فردیت هر انسان شکل میگیرد و فرد را در مرکز تجربه قرار میدهد. برعکس، ملیگرایی ساختاری ایدئولوژیک است که هویت جمعی را به شکل انتزاعی و یکپارچه تعریف میکند و افراد را به اجزایی فاقد فردیت تبدیل میسازد. در ملیگرایی، «ملت» به عنوان کل مطلق مطرح میشود، و آنچه فردیت، تنوع، و تفاوت است را انکار یا سرکوب میکند.
یکی از مهمترین ویژگیهای میهندوستی، انعطاف و گشودگی آن به تفاوتهاست. این رویکرد، تنوع فرهنگی، زبانی، دینی و سبکهای زیستی را نه تهدید، بلکه غنای تجربهی انسانی میداند. میهندوست میتواند با حفظ تمایزات خود، در چارچوب علاقهی مشترک به یک مکان، همبستگی بسازد. اما در ملیگرایی، هرگونه تفاوت به مثابه تهدید به وحدت و انسجام تلقی میشود و ناگزیر به حذف یا همگونسازی است. تاریخ معاصر نمونههای فراوانی از این سرکوب را به ما نشان داده است.
از منظر تاریخی، میهندوستی در جنبشهای آزادیخواهانه، ضداستعماری و دموکراتیک نمود یافته است. نمونهی بارز آن، شکلگیری ایالات متحده آمریکا است که در آن پدران بنیانگذار با گرایشها و پیشینههای متنوع، حول مفهوم موطن و استقلال متحد شدند، بیآنکه به یکسانسازی فرهنگی یا نژادی متوسل شوند. اما ملیگرایی به عنوان ایدئولوژی سیاسی مدرن، معمولاً در خدمت تثبیت قدرت و همگنسازی جمعیتها بوده است؛ روندی که اغلب با بازنویسی تاریخ، حذف زبانها و فرهنگهای محلی و سرکوب اقلیتها همراه بوده است.
از منظر رفتارشناختی، میهندوستی فرد را با تمام تفاوتها و آرمانهای شخصیاش میپذیرد و بر پایهی احترام متقابل شکل میگیرد. اما ملیگرایی فرد را درون هویتی کلی و انتزاعی حل میکند که «عضویت در ملت» برتر از هر ویژگی فردی است. این روند به ویژه در بحرانها و شرایط جنگی شدت میگیرد، جایی که آرمان مشترک ملی به جای کرامت فردی نشسته و گاه به نفرتپراکنی و حذف دیگری انجامیده است.
میهندوستی، برخلاف ملیگرایی، امکان نقد و فاصلهگیری از میهن را به رسمیت میشناسد. فرد میتواند با عشق به وطن، از ناکارآمدیها و ظلمها انتقاد کند و حتی موقتاً فاصله بگیرد تا بتواند بازسازی و اصلاح را ممکن سازد. اما در ملیگرایی، هر نقدی خیانت و هر اعتراض، تهدید به وحدت ملی تلقی میشود؛ وضعیتی که به تضعیف مشارکت مدنی و فرمانبرداری کور میانجامد.
همچنین میهندوستی ظرفیت گسترش همدلی فرامرزی دارد؛ کسی که میهن خود را به عنوان مکانی برای زیستن و انسانیّت میشناسد، میتواند رنج دیگران در جاهای دیگر جهان را نیز بفهمد و به آن پاسخ دهد. در مقابل، ملیگرایی معمولاً در چارچوب «ما و دیگران» به برتری و حقانیت «ما» پافشاری میکند و مانع شکلگیری نگاه انسانی و جهانی به مسائل میشود.
در نهایت، میتوان گفت که میهندوستی، تجربهای انسانی، باز و چندوجهی است که در آن فرد و اجتماع، آزادی و تعلق، تفاوت و همبستگی در کنار هم حضور دارند. ملیگرایی اما، پروژهای است سیاسی و کنترلگر که با حذف فردیت و تفاوت، اجتماع را به شکل جامعه به قالبی بسته، همگون و فرمانبردار میریزد. شناخت این تفاوت، برای درک دقیقتر سیاست انسانی، جنبشهای اجتماعی و راههای پیشرفت مردمسالاری امروز، حیاتی است.
فهم درست میهندوستی و ملیگرایی میتواند ما را به سوی آیندهای بازتر و انسانیتر هدایت کند؛ آیندهای که در آن موجودیتهای متنوع و فردیتها در چارچوب احترام و مشارکت در کنار هم زندگی میکنند، نه در قالبی واحد و تحمیلی. تنها در این صورت است که تعلق به مکان و تعلق به اجتماع میتواند همزمان محقق شود و به شکوفایی برسد.