دیرندگی – پذیرش زمان و تغییر
نویسنده: شهباز غفوری
اصل «دیرندگی» در زیباییشناسی ایرانی، نگاهی ژرف به رابطهی زمان و زیبایی دارد. بر خلاف نگاههای رایج که زیبایی را با تازگی، نو بودن و درخشش آنی گره میزنند، در فرهنگ ایرانی زیبایی اغلب در گذر زمان شکل میگیرد، معنا مییابد، و رسوب میکند. «دیرندگی» به معنای پذیرش و حتی گرامیداشتِ فرایند تغییر، فرسودگی، دگرگونی و گذر است؛ همان چیزی که بسیاری از فرهنگهای معاصر میکوشند پنهان یا انکارش کنند.
در هنرها و سازههای ایرانی، گذر زمان بخشی از طراحی است، نه دشمن آن. دیواری که با گذشت سالیان رنگی متفاوت گرفته، یا دستی که کاشیها را ساییده، و حتی ترکهایی که بر گنبدی پدید آمدهاند، نه نقص بلکه بخشی از روایت آن اثر شدهاند. این زیبایی، زیبایی در دیر ماندن، در پذیرفتن تغییر و در مواجهه با ناپایداری است.
دیرندگی بر پیوند اثر هنری یا فضا با زندگی تأکید دارد. هیچ اثر زیبای ایرانی نیست که در لحظهای تمام شده باشد. هنر خوشنویسی، معماری، فرشبافی، سفال، یا حتی غذاهای سنتی، همگی فرایندهایی دیرپا دارند؛ پخته میشوند، جا میافتند، و با صبر به کمال میرسند. این کیفیت، درست در برابر شتابزدگی و مصرفگرایی امروز ایستاده است؛ جایی که زیبایی به کالایی فوری، یکبارمصرف و قابل تعویض تبدیل شده است.
دیرندگی همچنین به درک رابطهای جدید با زمان اشاره دارد. در این نگاه، زمان دشمن نیست که باید مغلوبش کرد؛ بلکه همراهی است که با او باید زندگی کرد. فضاهای زندگی، اگر قرار است زیبا باشند، باید اجازه دهند که زمان در آنها جاری شود، بر آنها اثر بگذارد، و آنها را با خود رشد دهد. این رشد تدریجی، شکلگیری پیوند میان انسان و فضا را ممکن میسازد.
در هنرهای دستی، دیرندگی نه فقط در زمان تولید، بلکه در عمر مصرف نیز معنا دارد. فرشی که دهها سال زیر پای یک خانواده بوده، یا کوزهای که هر بار شسته شده و رنگ گرفته، از آنچه تازه از کارگاه بیرون آمده، زیباتر تلقی میشود. زیبایی در این فرهنگ، چیزی نیست که در لحظه خلق یا تمام شود؛ بلکه چیزی است که ساخته میشود، میبالد، و گاهی حتی فرسوده میشود.
از منظر روانی و فرهنگی، اصل دیرندگی یادآور پذیرش شکست، پیری، تغییر و تحول است. این اصل به ما میآموزد که زیبایی در پایداری و مقاومت نیست، بلکه در عبور از تغییرها، در آشتی با ناپایداری، و در انس گرفتن با زمان است. انسان ایرانی در دل تاریخ، با دورههای شکوه و زوال، با فراموشی و یادآوری، و با آغاز و پایان آشناست؛ و دیرندگی، ترجمان زیباییشناختی این تجربه زیسته است.
در معماری، فضایی که بتواند زندگی را در طول سالیان جذب کند، خودش را تغییر دهد، و همچنان معنادار باقی بماند، دارای کیفیت دیرندگی است. چنین فضایی صرفاً زیبا نیست، بلکه زنده است. این زندهبودن از پذیرش زمان و نوسانات آن برمیآید. هر بار بازگشتن به آن فضا، تجربهای جدید اما آشناست؛ همانگونه که بازگشت به یک شعر یا ملودی قدیمی میتواند احساساتی نو را بیدار کند.
اصل دیرندگی همچنین امکان بازخوانی، بازسازی و بازمعناکردن را فراهم میآورد. اثری که دیرنده باشد، در برابر فراموشی مقاومت میکند، زیرا همچنان با زندگی پیوند دارد. این اصل به طراح و هنرمند ایرانی یادآوری میکند که هدف نهایی، خلق چیزی نیست که در لحظه بدرخشد، بلکه چیزی است که بتواند زندگی کند، فرسوده شود، و در عین حال زیبا باقی بماند.
در نهایت، «دیرندگی» یک نگاه انسانی به زیبایی است؛ نگاهی که زمان را بهجای تهدید، به فرصت تبدیل میکند. این اصل به ما میآموزد که زیبایی را نه در کامل بودن، بلکه در زیستن، دگرگونی و دوام باید جست. اثری که دیرنده باشد، نه فقط زیبا، که حکیمانه است؛ زیرا توانسته است با زمان دوست شود.