پایداری معماری در مواجهه با بمباران و حملات هوایی
نویسنده: شهباز غفوری
در معماری، مفهوم پایداری نه صرفاً به معنای ایستایی سازهای، بلکه بهعنوان نوعی مواجههی هوشمندانه با وضعیتهای بحرانی هم مطرح است؛ وضعیتهایی که در آنها بقای انسان، انسجام کالبد، و امکان بازیابی پس از فاجعه، به طراحی پیشین ساختمان وابسته میشود. بمبارانهای هوایی، از نیمهی نخست قرن بیستم تا امروز، ماهیت شهر و معماری ابنیه شهری را از اساس به چالش کشیدهاند. از لحظهای که قدرت تخریب از سطح زمین به آسمان انتقال یافت، شهرها دیگر صرفاً درگیر حملات زمینی نبودند، بلکه با شکلی جدید از تهدید مواجه شدند: تهدیدی که با سرعت، وسعت، و قابلیت نفوذ بالا، ایمنی کالبدی و ذهنی شهروندان را بهطور همزمان نشانه میرفت.
در برابر چنین تهدیدی، معماری ناگزیر به بازاندیشی در اصول پایداری ابنیه شد. دیگر صرفاً مقاومت در برابر بار مرده یا زلزله کفایت نمیکرد؛ معماری باید در برابر شوک دینامیکی انفجار، موج ضربهای، آوار ناشی از ریزش جزئی یا کامل و حتی آتشگرفتگی پس از اصابت نیز واکنش نشان میداد. در این میان، اهمیت وزن، مصالح، اتصالات، و حتی الگوی شکست، به مسئلهای حیاتی بدل شد. سازهای که با نظم فروبپاشد و دسترسی به بازماندگان را ممکن کند، بهمراتب انسانیتر است از سازهای که به شکلی فاجعهبار فرومیریزد و آوار آن به مرگ بیشتر میانجامد. از این منظر، پایداری، نه به معنای ایستایی مطلق، بلکه بهعنوان کیفیتی در جهت مهار ریزش، کنترل نیروهای غیرمنتظره، و تسهیل تخلیه و امداد قابل بازتعریف است.
یکی از رویکردهای مؤثر در این زمینه، توسعهی تکنولوژی «دیوارهای خشک» است. حذف ملات، کاهش وزن اجزای خارجی، و استفاده از بستهای مکانیکی، به معمار امکان میدهد تا در هنگام طراحی، احتمال ریزش کنترلشده یا امکان جداشدن قطعات را پیشبینی کند. این نهتنها میزان آوار را کاهش میدهد، بلکه دسترسی تیمهای امداد به سازه را تسهیل میکند. همین منطق در طراحی سیستمهای سازهای سبک نیز دنبال میشود: استفاده از فولاد سبک، صفحههای پیشساخته، و سازههای قاب فضایی موجب میشود که وزن مرده کاهش یافته، انعطافپذیری در برابر موج انفجار افزایش یابد، و تخریب کلی سازه به تعویق افتد یا محدود شود.
تجربهی جهانی نشان میدهد که شهرهای مقاوم در برابر بمباران، آنهایی نیستند که مانند آنچه مقررات ملی ما را به آن وادار میکند؛ ساختمانهای مستحکم و سنگینتری داشتهاند، بلکه شهرهاییاند که توانستهاند معماری را با قابلیت بازیابی سریع، تخلیهی امن، و کاهش خسارت انسانی و کالبدی طراحی کنند. در لندنِ زمان جنگ جهانی دوم، پناهگاههای نیمهمدفون، طراحی خیابانها با دسترسیهای دوگانه، و استفاده از فضاهای زیرزمینی بهعنوان مخازن موقت انسانی، از جمله اقداماتی بودند که زیستپذیری شهر را علیرغم حملات هوایی حفظ کردند. همین تجربه، بعدها در شرق اروپا به خصوص کییف، و حتی غزه، در اشکال بومیتر و مقاومسازیشده تکرار شد.
مسئلهی مهم دیگر، رابطهی معماری با زمان در شرایط جنگی است. در مواجهه با تهدید بمباران، دو گونهی معماری شکل میگیرد: معماریِ پیشنگر که برای بحران طراحی شده، و معماریِ واکنشی که پس از تخریب، به بازسازی فوری میپردازد. دومی، اغلب به سمت ساختوساز سریع، اقتصادی و ساده حرکت میکند؛ نمونهی بارز آن، شهرهای بازسازیشدهی آلمان پس از جنگ جهانی دوم هستند که با آجرهای پیشساخته و اسکلتهای سبک بازسازی شدند. اما معماریِ پیشنگر، کیفیتی متفاوت دارد. این معماری، نهتنها به ایستایی، بلکه به زیستپذیری، نظم تخلیه، آموزش ساکنین، و نگهداری آسان در زمان بحران توجه دارد.
مفهوم «فضای دومنظوره» در این زمینه اهمیت زیادی مییابد. فضاهایی که در شرایط عادی کاربری روزمره دارند، اما در شرایط جنگی به پناهگاه یا ایستگاه امدادی تبدیل میشوند. طراحی مدارس با زیرزمینهای مقاوم، یا تبدیل ایستگاههای مترو به فضاهای قابل زیست اضطراری، از جمله نمونههای این رویکرد است. برخلاف ایستگاههای متروی تهران که در بسیاری موارد بدل به نمایشی مضحک از فرم و حجم خوراک مسابقات و جایزههای معماری شده، در شهرهایی چون سئول یا مسکو، چنین طراحیهایی بخشی از سیاست دفاع غیرنظامی هستند. معماری در اینجا تنها به طراحی فرم نپرداخته، بلکه سناریوهای کارکردی در شرایط بحران را نیز پیشبینی کرده است.
پرسش مهم در چنین رویکردی آن است که آیا معماری میتواند بدون توسل به زبان نظامی، در خدمت ایمنی غیرنظامیان عمل کند؟ پاسخ، در بسیاری از موارد، مثبت است. طراحی در برابر بمباران به معنای نظامیسازی فرم نیست، بلکه به معنای بازاندیشی در سازه، تخلیه، مصالح، اتصال، و آموزش است. طراحی معماریای که در برابر شوک فرو نپاشد، یا اگر فرو پاشید، آسیب به حداقل برسد؛ معماریای که در آن، آوار به مانع بدل نشود، و خروج، غیرممکن نباشد.
در ایران، این مسئله بهویژه در مناطق جنگزدهی جنوب و غرب کشور، تجربهای زیسته و همچنان زنده است. از خرمشهر تا ایلام، آثار حملات هوایی و زمینی هنوز در کالبد شهری قابل ردیابیاند. بازسازیهای انجامشده، اغلب بهجای بهرهگیری از دانش بحران، بر کمیت و سرعت تکیه کردهاند. حال آنکه با تجربهی چندین دهه از جنگ و تهدید، میتوان سیاستهای معماری بحران را بهمثابه بخشی از طراحی شهری گنجاند، بدون آنکه چهرهی شهر را نظامی کرد. این طراحی میتواند شامل مسیرهای فرار، جانپناههای عمومی، ساختمانهای سبک و ایمن، آموزش معمارانه برای مواجهه با بحران، و از همه مهمتر، رویکردی انسانی به فضا باشد.
در نهایت، پایداری معماری در مواجهه با بمباران و حمله، نه صرفاً ایستایی سازهای، که نوعی اخلاق فضایی است. اخلاقی که بر پایهی مراقبت، مسئولیتپذیری، و پیشبینی شکل میگیرد. معماری اگرچه نمیتواند از وقوع جنگ جلوگیری کند، اما میتواند از پیامدهای انسانی و کالبدی آن بکاهد. این کاهش، از طریق طراحی هوشمند، ساختارهای سبک، فضاهای دومنظوره، مصالح قابل کنترل، و انسجام میان طراحی و تخلیه امکانپذیر است. معمار، در این چارچوب، نه بهعنوان خالق فرم، بلکه بهعنوان حافظ جان، در قلب بحران ایستاده است.